يه سلام تند و تيز حتي به مورچه هاي خيلي ريز
خوشحالم چون بعد از چند روز سمانه ديدم با اينكه خيليا امروز اعصاببمو خورد كردن ولي بازم خوشحالم صبح تو كلاس با حديث و نگار ميحرفيدم كه يدفه در كلاس باز شد سمانه پشت در بود ..... منم رفتمو سلاميدم دس داديم و باهاش رفتم پايين ولي شايد اگه نميرفتم بهتر بود همون موقم گفتم نرم بهتره ولي گفتم مگه من چقد ديگه ميتونم سمانه رو ببينم هرچيزيم بشه اشكال نداره خلاصه رفتم وقتي با سمانه حرف ميزدم انگار تازه ديده بودمش مث همون روزاي اول خجالت ميكشيدم وقتي كنارش وايساده بودم بازم..نه بازم نه بيشتر از هميشه دستم يخ و خيس شده بود مث اينكه نميخواد خوبم بشه تا اينكه يه نفر امد... بعدشم ليدا امد خيلي دوس داشتم ليدا ببينم دلم براش تنگ شده بود مخصوصا براي خنده هاش
وااااااي من خيلي شيطونم وقتي داشتن امتحان ميدادن من و بابازهرا رفتيم حياط پشتي پشت پنجره كلاسي كه توش بودن منم خيلي حرفه اي از در و ديوار بالا رفتمو سمانه هم پيدا كردم مگه ول ميكردم ديگه هي ميرفتم بالا نگاش ميكردم يبارم نزديك بود خانم مسلمي معاونمون ببينتم..تــــ...ا زنگ خورد تقريبا همه امتحانشون داده بودن منتظر بودم سمانه بياد ولي نبودش فقط مونده بودم چجوري رفته بود كه من نديدمش آخه همشونو ديدم بجز اون ديگم نشد خدافظي كنم DVDيام نشد بهش بدم يه ياروييم كه همش رو اعصابم بود و خيلي حالم گرفته شد
نميدونم ديگه ميتونم بيام يا نه چون امتحانامون دارن شروع ميشن پس پيشاپيش باي باي
هواشناسي
با اينكه خورشيد تو آسمونه ولي يه ابر كوچيك مانع از رسيدن نور به زمين شده اما بزودي اين ابر از بين خواهد رفت..