جیگر طلای من
سمانه
درباره وبلاگ


سلام.من سانازم. نميدونم چقد سمانه رو دوسش دارم.... ولي ميدونم خيـــ...لي دوسش دارم... اين وبلاگوهم فقط وفقط بخاطر اون ساختم مرc از حضورتون.

پيوندها
تبادل لينك هوشمند
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جیگر طلای من و آدرس misss.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 32251
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 78
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
sanaz

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
28 / 11 / 1390برچسب:, :: 21:6 :: نويسنده : sanaz

يكي بود يكي نبود زير گنبد كبود يه من نشسته بود كه دوباره ميخواد برگرده به همون روزاي قشنگش
چطور مطورين؟؟ ايشالا كه حال همتون خوف خوف باشه
ولنتاين گرچه به ما ربطي نداره ولي مبارك گرچه گذشته ولي مبارك گرچه واسه من و امثال من نيست ولي هست پس مبارك
راستش از خيلي وقت پيش ميخواستم 3تا كادو به سمانه بدم و خداروشكر هر3تاشم شد
اولي برام مهم نبود اما خدا كنم خوشش امده باشه عطر بود
دومي گل بود كه دفه بعد خدمت گل فروشه ميرسم..
سوميم يه بوس تقريبا كوچولو اما واسه من بزرگ بود
صبح رفتم مدرسه و شايد 10/20 بار تا نزديكاي در كلاسشون رفتم اما از شدت استرس نميتونستم برم جلو تا اينكه يسنا بي معرفت امد و يه جورايي مجبورم كرد و رفتيم جلو كلاسشون.سمانه امد و يه دست محكم داد بعدش من اونارو بهش دادم و بعد از يه مكث فكري قلبي عروقي گفتم گوشت بيار... اونم آورد ولي بار اول فقط نفسم بند امد گفتم بيخيالش تااينكه سمانه سرشو عقب برد وگفت خب بگو و دوباره گوششو آورد جلو بار دومم نفسم بند امد ولي خيلي ميترسيدم داشتم ذوب ميشدم بازم برگشت و گفت بگو ديگه باز امد جلو يدفه حرف آبجي مرمرم يادم امد " بهترين وقته از دستش نده..."
آره ديگه منم از دستش ندادم ولي سمانه اصلا انتظارشو نداشت و قشنگيشم به همين بود خلاصه حرف آبجيم گوش كردم اما كل زنگ اول تو شك بودم باورم نميشد كه خودم بودم يني واقعا خودم بودم؟؟؟!!! آخرم سمانه گفت مر30 بخاطر اين آخريه هم مر30 بعدشم گفت برات دارم..
زنگ راحت بعد از اينكه مثل هميشه پشت سرم ظاهر شد گفت گوشت بيار گفتم نه من كرم گفت پس اون يكي گوشت بيار گفتم نه اونم كره هردوتاش كره گفت پس چطوري ميفهمي و جواب ميدي؟؟!! گفتم نه اون فرق ميكنه .. همون زنگ واسه اولين بار احساس كردم با سمانه دوستم و يه دوست صميمي خيلي حس خوبي بود اصلا استرس نداشتم تا اون زنگ كوفتي خورد و تموم شد رفتيم كلاس
مر30 خدا مر30 كه هرچي ميخوام بهم ميدي مر30 كه كاري كردي كه من با سمانه دوست شم
خيلي دلم براش تنگ شده..
اينقد دلم ميخواد يبار فقط يبار دلم براش تنگ نشه ببينم چجوريه  اون جوري بهتره يا اينجوري..
بخدا خيلي دوست دارم سمانه هرچقدم بگي ميدونم نميتوني درك كني چقد دوست دارم عزيزم..
بهتره بازم اسم بالارو عوض كنم...آره عوضش ميكنم.
خدايا خودت مواظب جيگرطلام باش..
باي باي