جیگر طلای من
سمانه
درباره وبلاگ


سلام.من سانازم. نميدونم چقد سمانه رو دوسش دارم.... ولي ميدونم خيـــ...لي دوسش دارم... اين وبلاگوهم فقط وفقط بخاطر اون ساختم مرc از حضورتون.

پيوندها
تبادل لينك هوشمند
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جیگر طلای من و آدرس misss.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 54
بازدید کل : 32256
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 78
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
sanaz

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
29 / 1 / 1391برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : sanaz

 


سلام
خوشحالي خيلي زيادو نميشه نوشت بخاطر همين از ناراحتي نميتونم چيزي بنويسم
خشك ترين هوارو ميشه تحمل كرد بخاطر همين باروني ترين هوارو دارم تحمل ميكنم
يني واقعا اين
چند روز 2ســــــال شدن...........
باورم نميشه
يني تموم تموم شد......................
بازم باورم نميشه
مني كه هرروز كلي شوق مدرسه رفتن داشتم حالا با چه شوقي بايد برم مدرسه؟؟

به شوق ديدن جاي خالي سمانه؟؟؟
يني ديگه 4شنبه ها مجبور نميشيم بريم اتاق مديريت؟؟ يني 3شنبه ها كه ميريم اونيكي كلاس،كلاس روبه رويمون
خاليه؟؟ ديگه هيچوقت ليست حاضر غايبي نميبرم سركلاس پيشيا؟؟يني ديگه رديف سوم اون گوشه كسي نيست؟؟؟ديگه هيچ جاي مدرسه به اين بزرگي نميتونم
سمانه رو پيدا كنم؟؟ حتي آبخوري؟؟ يني بايد همه ي اينارو تحمل كنم؟؟؟؟ با اون همه خاطره؟؟ ولي چجوري...؟
چجوري ميتونم ناراحت نباشم؟چجوري ميتونم جلوي اشكام بگيرم؟
هميشه حتي وقتي با يسنا ميرفتم حياط يه بهونه بود تا بتونم
سمانه
ببينم پارسال الكي به بهونه ي قرص خوردن ميرفتم تا سمانه ببينم هميشه همه چيزو بهونه ميكردم تا بتونم سمانه رو ببينم..... در،ديوار،قرص حتي دوستام همه چيز.......
حالا ديگه دليلي ندارم كه بخوام بهونه بگيرم.. ديگه هيچ استرسي ندارم ... ديگه تو مدرسه دستام يخ نميزنن
... ديگه
هركي از جلو كلاسمون رد شه نگاش نميكنم..آخه ديگه كسي نيست كه منتظرش باشم...ديگه نگران كسيم نيستم...

ديگه هيچ چيز مثل قبل نيست...
اون روز كه
بارون ميومد..اون روز كه خوردم زمين.. اون روز كه سمانه ناراحت بود..چقد ناراحت بود..چقد ساكت بود..وقتي نگاش ميكردم قلبم پاره پاره ميشد..روزايي كه نميخواستم بخندم ولي همين كه ميديمش ميخنديدم.. اون روز كه استكان ليدا انداختش زمين و در رفت...ساعتشو كه با خودكار آبي كرده بود... ولنتاين..اون روز كه دعا داشتيم.. تو مراسما كه همش دنبال سمانه ميگشتم.. ظهرا كه تعطيل ميشديم...هيچكدومشون يادم نميره..
و ...........................
وفقط شنبه مونده...
ديگه چشمام درد ميكنن يه هفتس هرروز گريه ميكنم 3روزه همش دارم گريه ميكنم حتما شنبه هم ميميرم
ديگه نميتونم چيزي بنويسم


 هواشناسي
متاسفانه بدترين هواي امسالو داريم باروني كه داره به سيل تبديل ميشه و اين هوا حداقل تا شنبه تغييري نميكنه


بي ابتدا به انتها رسيدم و مبهم اشك ميريزم  بي درنگ..